مذاکرات ایران و آمریکا طی دهههای گذشته همواره یکی از محورهای مهم سیاست بینالملل بوده است. در حال حاضر نیز مذاکرات میان تهران و واشنگتن بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است.
با آغاز دور جدیدی از مذاکرات میان ایران و آمریکا، بار دیگر پروندهای پیچیده و چندلایه در دستور کار دیپلماسی جهانی قرار گرفته است.
اینبار شرایط بسیار متفاوت است؛ از یکسو، در ایران دولت مسعود پزشکیان، با رویکردی میانهرو، بر سر کار آمده و از سوی دیگر، دونالد ترامپ برای دومین بار وارد کاخ سفید شده است.
همزمان با این تحولات، فضای بینالمللی نیز با تنشهای متعددی مانند جنگ اوکراین، بحران در غزه و درگیری در مرزهای لبنان مواجه است؛ عواملی که بیتردید بر مسیر مذاکرات تأثیرگذار خواهند بود.
پیشنهادی: تحلیل پربحثترین اخبار سیاسی
در این میان، نقش منافع اقتصادی در شکلدهی به مسیر این مذاکرات بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است؛ موضوعی که میتواند مسیر مذاکرات را از بحرانمحوری به همکاری راهبردی تغییر دهد.
در واقع میتوان گفت اگر در مذاکرات ایران و آمریکا توافق به دست آید، آنچه برای ایران حاصل میشود منافع اقتصادی زیادی است در حالیکه برای آمریکا منفعت اقتصادی خاصی پیش بینی نمیشود.
بنابراین با توجه به اینکه ترامپ در روابط بین المللی خود همواره بر کسب منافع اقتصادی برای آمریکا تاکید میکند، این توافق برای آمریکا به لحاط اقتصادی جذابیتی نخواهد داشت، اما این بستگی دارد که طرف ایران بتواند چه پیشنهاداتی برای آمریکا داشته باشد.
لازم است یادآوری کنیم که یکی از دلایل ترامپ برای اینکه از برجام خارج شد این بود که منافع در برجام فقط نصیب طرف غیرآمریکایی میشود.
البته نباید فراموش کنیم که ایران با وجود نیروی انسانی تحصیل کرده و جوان و منابع طبیعی متنوع، آنچنان بستر خوبی برای سرمایهگذاری دارد که عملا طرف خارجی نیازی به دادن امتیاز خاصی ندارد.
در ادامه این مقاله، به صورت کاملتر و جامعتری به بررسی این موضوع پرداختهایم.
منافع اقتصادی؛ برگ برنده احتمالی ایران
یکی از مهمترین محورهای مذاکرات، منافع اقتصادی ایران از لغو تحریمهاست. ایران در تلاش است تا با گشایشهای اقتصادی، به بهبود وضعیت معیشتی مردم، ثبات ارزی و جذب سرمایهگذاری خارجی دست یابد.
اما آمریکا چه انگیزه اقتصادی برای حضور در این مذاکرات دارد؟ پاسخ در ظاهر ساده است: تقریباً هیچ. اما واقعیت پیچیدهتر از این است.
ایران اگر بتواند در مذاکرات پیشنهادی ارائه دهد که بازار داخلی کشور را به روی شرکتهای آمریکایی باز کند، ورق بازی تغییر خواهد کرد. تجربه برجام نشان داد که شرکتهایی مانند بوئینگ و جنرال الکتریک تمایل زیادی برای ورود به ایران داشتند؛ اما ملاحظات سیاسی مانع از تحقق این همکاریها شد.
با وجود جمعیت ۹۰ میلیونی، منابع انرژی گسترده، نیروی کار تحصیلکرده و موقعیت ژئوپلیتیکی ایران، این کشور پتانسیل بالایی برای جذب سرمایهگذاران بینالمللی دارد.
اگر در مذاکرات جدید، ایران بتواند این ظرفیتها را بهصورت رسمی و تضمینشده روی میز بگذارد، میتواند انگیزه اقتصادی ملموسی برای آمریکا ایجاد کند و دست بالا را در چانهزنیها داشته باشد.
تاریخچهای از بیاعتمادی؛ از الجزایر تا عمان
نقطه ضعف اصلی هر مذاکره میان ایران و آمریکا، دیوار بلند بیاعتمادی است. این بیاعتمادی ریشهای تاریخی دارد که از توافق الجزایر در ۱۳۵۹ شروع شد؛ جایی که آمریکا متعهد شد پس از آزادی گروگانها در امور داخلی ایران مداخله نکند، تحریمها را بردارد و اموال بلوکهشده ایران را بازگرداند.
اما هیچیک از این تعهدات بهطور کامل اجرا نشد.
در دهههای بعد نیز این الگو ادامه یافت؛ از مذاکرات محرمانه در عمان در سال ۱۳۹۱ تا توافق هستهای سال ۱۳۹۴ (برجام) و نهایتاً خروج یکجانبه ترامپ در سال ۱۳۹۷. تجربه ترور شهید سردار قاسم سلیمانی در سال ۱۳۹۸، سطح بیاعتمادی را از سیاسی به حقوقی و کیفری ارتقا داد.
سیاست خارجی آمریکا؛ مذاکره یا مهار؟
مرور تجربههای پیشین نشان میدهد که سیاست خارجی آمریکا بیشتر مبتنی بر مهار ایران بوده تا تعامل پایدار. واشنگتن در مذاکرات گذشته عموماً از ابزارهایی مانند تحریم، تهدید نظامی، رسانههای جهانی و فشار سیاسی استفاده کرده است.
هدف نهایی همواره دستیابی به امتیازات نقد و وعدههای نسیه بوده است.
ویژگی بارز مذاکرات آمریکا با ایران:
- مذاکره تحت فشار
- پایبندی پایین به تعهدات بلندمدت
- استفاده تبلیغاتی از روند گفتگو
- خروج از مذاکره در صورت تغییر شرایط داخلی یا منطقهای
این الگو حتی در تعاملات آمریکا با سایر کشورها مانند کره شمالی نیز تکرار شده است. در دیدار ترامپ با کیم جونگ اون در سال ۲۰۱۸، اگرچه فضای مثبتی شکل گرفت، اما نتیجه ملموسی حاصل نشد و ساختار بروکراسی آمریکا مسیر گفتگو را منحرف کرد.
حضور بازیگران جدید؛ فرصتی برای تغییر رویکرد؟
یکی از تفاوتهای کلیدی دور جدید مذاکرات با دورههای گذشته، حضور چهرههایی جدید در دولت آمریکاست. استیون ویتکاف به عنوان نماینده ویژه ترامپ در امور خاورمیانه انتخاب شده است.
ویتکاف علاوه بر رابطه نزدیک با رئیسجمهور، سابقه موفقیت در عرصه اقتصادی دارد و این میتواند امکان عبور از سدهای بروکراتیک را فراهم کند.
نقش ویتکاف میتواند در تعدیل فشارهای لابی اسرائیل و نهادهای ضدایرانی موثر باشد، به شرط آنکه ارادهای واقعی در کاخ سفید برای رسیدن به توافق وجود داشته باشد.
نقش اسرائیل؛ عامل تعیینکننده در سرنوشت مذاکرات
در پرونده ایران و آمریکا، یکی از متغیرهای ثابت و تأثیرگذار، روابط نزدیک واشنگتن و تلآویو است. اکنون که اسرائیل درگیر جنگ در غزه و مرزهای شمالی با لبنان است، نفوذ این رژیم در سیاست خارجی آمریکا دوچندان شده است.
سؤال کلیدی اینجاست: آیا ترامپ میتواند اسرائیل را در پرونده ایران مدیریت کند یا بار دیگر تحت تأثیر لابیهای تندرو، مسیر مذاکره را ترک خواهد کرد؟
آیا امیدی به توافق هست؟ ارزیابی چشمانداز مذاکرات
با وجود همه این چالشها، مذاکرات جدید در مسقط آغاز شده است؛ اگرچه بهصورت غیرمستقیم. ایران به دو درخواست آمریکا برای مذاکره مستقیم و میزبانی امارات پاسخ منفی داده و فعلاً گفتگوها در عمان در حال پیگیری است.
تا زمان ارائه پیشنهادات عملی، نمیتوان درباره موفقیت این مذاکرات اظهارنظر قطعی کرد. اگر آمریکا با اختیارات کامل، نیت واقعی و پیشنهادات سازنده وارد میدان شود، امکان پیشرفت وجود دارد.
اما اگر مانند گذشته صرفاً با اهداف تبلیغاتی و سیاسی وارد گفتگو شود، مسیر بار دیگر به بنبست خواهد رسید.
جمعبندی: دیپلماسی با آگاهی، نه خوشبینی سادهلوحانه
مذاکرات ایران و آمریکا پیچیدهتر از آن است که صرفاً با یک امتیاز یا یک امتیازدهی به نتیجه برسد. این مذاکرات نیازمند ترکیبی از آگاهی تاریخی، هوشمندی دیپلماتیک و بهرهگیری از ظرفیتهای اقتصادی واقعی است.
ایران اگر بتواند اهرم اقتصادی خود را با چاشنی واقعبینی و تحلیل دقیق از سیاست خارجی آمریکا تلفیق کند، شاید بتواند در این دور از مذاکرات، گامی مؤثرتر بردارد.
شما چه نظری درمورد مذاکرات ایران و آمریکا دارید؟ در بخش نظرات همین مطلب برای ما بنویسید.